loading...
خدای دلشکستگان
حبیب رضانژادی بازدید : 9 پنجشنبه 04 اردیبهشت 1393 نظرات (3)

برای رضای او...

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست

                                   یا رضای دوست باید یا رضای خویشتن

خواستم بگم عشق اون بقل عشق به پول عشق به ماشین عشق به خونه جا نمی گیره...

خواستم بگم نه اینکه آرزو خوب نیست وقت کمه!

خواستم بگم این چیزا خوبه ها ولی بهش دل نبستن بهتره...

خواستم بگم برگشتن تو راه اون از همه ی اینا بالاتره...

خواستم بگم فقط رضایت اون مهمه نه مردم،

نه رییسمون.نه داداشمون.نه دوستمون.نه خودمون.اینام جای خود ولی اون مهمه چی می گه!

 خواستم بگم...بی خیال...اصلا همین یه بیت شعر بس بود...

1 

حبیب رضانژادی بازدید : 10 شنبه 16 فروردین 1393 نظرات (0)


آدم...آغوش خدا...

در شگفتم از آن که خانه ی نابود شدنی را آباد می کند اما جایگاه همیشگی را از یاد برده است...امام علی (ع)

از صبح تا شب می دوییم واسه اینکه جمع کنیم زندگیمون بهتر شه..فلان چیزو بخریم...مثل موبایل.ماشین.خونه...بابا به خدا هدف این بوده ما بیایم اینجا آدم شیم به کمال برسیم و پاک شیم...مثل فولاد آبدیده شیم...نه غرق شیم تو کثافت کاری...تو خیانت...تو این پولای کثیف...تو این کارای مزخرف و وقت تلف کن...

 

خدا رحمت کنه مرحوم حاج آقا دولابی رو:هر وقت آدم شدیم ملاِِیکه برای ما سجده می کنند همانطور که برای پدرمان آدم سجده کردند...

پس اومدیم آدم شیم خودمونو خفه نکنیم...دست به هر کاری نزنیم...مال مردمو نخوریم که فلان وسیله رو بخریم...ارزششو نداره اگه یک کم فکر کنیم...خدا خیر بده اون کسی رو که فکر می کنه بعد یه کاری انجام می ده...

یه خوردم فکر اون دنیا باشیم که به قول مولا جایگاه همیشگیمونه...

می دونم که تو بیشتر از من می دونی پس به دل نگیر رفیق...

عشق رازیست به اندازه ی آغوش خدا

 

                                   عشق آنگونه که می دانم و می دانی نیست                                                                                                                                                                                               1

 

حبیب رضانژادی بازدید : 6 شنبه 16 فروردین 1393 نظرات (0)

شیعه ی ما کسی است که از ما پیروی کند و پا جای ما بگذارد و به کردار ما اقتدا کند.پیامبر خدا(ص)

خستم از این که هر سال محرم میاد تو سر خودمون می زنیم گریه می کنیم عزاداری می کنیم ولی آدم نمی شیم...

خستم از اینکه تو عزاداری امام حسین دعوا می شه...راه مردمو تو خیابون می بندیم...علم بازی می کنیم...زنامون آرایش می کننو راه می افتن تو خیابونا...

تنتن

خستم از اینکه یه خورده تغییر نمی کنیم...یه خورده خوب نمی شیم...دنبال چی می گردیم ما...این بوده هدف امام حسین...

ما پیرو اوناییم واقعا...!!!

دلتنگم و با هیچ کس میل سخن نیست

 

                                کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست...

حبیب رضانژادی بازدید : 5 جمعه 15 فروردین 1393 نظرات (0)

خدا نخواهد

آتشي نمى سوزاند "ابراهيم" را ،

و دريايى غرق نمي کند "موسى" را ؛

کودکي، مادرش او را به دست موجهاى "نيل" مي سپارد ،

تا برسد به خانه ي فرعونِ تشنه به خونَش ؛

ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند ،

سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد !

مکر زليخا زندانيش مي کند ،

اما عاقبت بر تخت ملک مي نشيند...

از اين "قِصَص" قرآنى هنوز هم نياموختي؟!

که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

و خدا نخواهد ؛

نمي توانند ...

او که يگانه تکيه گاه من و توست !

455

پس ؛

به "تدبيرش" اعتماد کن ،

به "حکمتش" دل بسپار ،

به او "توکل" کن ؛

و به سمت او "قدمي بردار" ،

تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشيني...

حبیب رضانژادی بازدید : 7 جمعه 15 فروردین 1393 نظرات (0)

مطمـئن باش که خداوند عاشقانه دوستت دارد...

لبابلا

مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛

چون در هر بهار برايت گل مي فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هديه مي کند ..

به ياد داشته باش که پروردگار عالم با اين که مي تواند در هر جائي از دنيا باشد ، 

قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهي چيزي بگوئي ، گوش مي کند ...

به سمت خدا قدمی بردار...

 

حبیب رضانژادی بازدید : 8 جمعه 15 فروردین 1393 نظرات (0)

اي آنکه رحم ميکني بر کساني که بندگانت به آنها ترحم نمي کنند ،

و اي آنکه مي پذيري بنده اي را که هيچ شهري او را نمي پذيرد ؛

و حاجتمندان به درگاهت را خوار نمي سازي ،

و اصرار کنندگان را نا اميد نمي کني ،

و گستاخان را از آستانت نمي راني ؛

و تحفه هاي ناچيز بندگان و کارهاي نيک ولي کوچک آنها را رد نکرده و جزاي آن را مي پردازي ،

و اي آنکه نه تنها از عمل کم تشکر مي کني بلکه پاداش بزرگي بر آن در نظرمي گيري ؛

اي آنکه به هرکه به تو نزديک شود نزديک گردي  ،

و هرکه را به تو پشت کند به سوي خود مي خواني ...

و اي خدائي که نعمتت را تغيير نمي دهي و در عذاب ما شتاب نمي نمايي ،

و درخت نيکي را به ثمر مي رساني تا در ثواب بيفزايي ،

و از گناهان ميگذري تا محو شود .

آرزوها هنوز به انتهاي کرمت نرسيده،برآورده شده برگشتند ،

و ظرف هاي درخواست ها از منبع بخششِ تو لبريز شدند ،

و صفت ها به حقيقت تو نرسيده،از هم گسيخته اند ؛

پس بالاترينِ برتري ها و با شکوه ترين همه ي عظمت ها بي ترديد از آن توست ...

5454

حبیب رضانژادی بازدید : 8 جمعه 15 فروردین 1393 نظرات (0)

بــــاز آ ...

 

ای روشَنایِ دیده ام ، آرام جان خسته ام
در انتظار مقدَمَت ، دل را به لطفت بسته ام

بازآ دوباره در بَرَم ، شوری فتاده در سرم
باز آ مرا اینجا ببین ، وقت غروب دیگرم

پر می زند هر دم دلم ، مشتاقم از روی کَرم
بخشی منِ دلداده را ، یکدم حضورِ «حاضرم»

تو مُنتهای حاجتی ، در عین قدرت رحمتی
شایسته باشد گر کنی ، حاجت روایم ای سخی

ثور و ثریا را بگو ، شمس و قمرها را بگو
اندر زمین و آسمان ، رب رحیـــما را بگــو

جویای اویم هرزمان ، عشقش گرفته درمیان
صبرم دوصد چندان کنم ، کاید به بالینم عیان

چله نشینم بهر تو ، افتاده ام در بند تو  
بازآ و بازم می رهان ، چون کس ندارم غیرِ تو

حور و پری شاد آمده ، آزادِ آزاد آمده
آنکو که حول عرش رب ، یارش به دیدار آمده

خوش باش حالا بنده ای ، کز حوریان هم برتری
گر سرنهی بر امر رب ، از این و آنَت می رهی

دزدان ره اندر کمین ، من مانده ام اینجا غمین
باز آ کنارم ای خدا ، با تو شوم از متّقیــن

ذکر تو آرامم کند ، دیدار تو شادم کند  
اُدعونی اَستَجِب لَکُم ، خواهم که آزادم کند ...

یبلیب

حبیب رضانژادی بازدید : 6 جمعه 15 فروردین 1393 نظرات (0)

خدایا ...

در آواي سنگين سکوت امشب ، 
در دست افشاني رويا در ظرافت يک متن ، 
در راز ناشناخته‌ي زيستن ؛
تو را عاشقانه مي‌خواهم ...

در پوچي يک توهم در اوج وصال ، 
در سوداي محکومانه‌ي عشقي ، 
در روياي مشکوکانه‌ي وصلي ؛
تو را مجنون‌وار مي‌کاوم ....

در پژواک انديشه‌هايم ، 
در سايه‌ي آرزوهايم ، 
و در اوج فاصله‌اي ميان کام و دل ؛
تو را مي‌خواهم ...

در سادگي يک غزل ،
در شور يک عشق ، 
در وجد عارفانه‌ي يک نيايش ،
در تبلور يک رويا ؛
تو را مي‌خواهم ...

مرا در بي‌کسي امشب ،
در غربت لحظه لحظه ی تنهاييم ،
درياب ...

مرا در درياي بي‌کران زندگي ،
و در ويرانه‌هاي وجودي خسته ، 
درياب ... 

در بي‌صدا گريستن‌هايم ،
در عجزم از اين غربت ،
مرا درک کن ...

بار خدايا !

با وجود مهربان و گرمت ، 
تار و پود فرسوده‌ي وجودم را از بين ببر ؛

با وجود نوراني خويش ، 
پرده پرده‌ي تاريکي‌ام را نابود کن ؛

از تو مي‌خواهم بر‌فراز درياي وجودت ،
افکار شناور مرا به اهتزاز در‌آوري ؛

از تو مي‌خواهم در حجم تاريکي و هجوم غربت امشب ، 
در سردي وجودم ،
مرا حامي باشي ...

آمین یا رب العالمین ...

 

 

راهِ آسمـان همیشه بـاز است ...

 

45

حبیب رضانژادی بازدید : 10 جمعه 15 فروردین 1393 نظرات (0)

گفتم : خدايا همنشينم باش ،

گفت : من مونس کساني هستم که مرا ياد کنند ؛

گفتم : چه آسان به دست مي آيي !

گفت پس آسان از دستم نده ...

خدایا ؛ تو را میخواهم...

45

حبیب رضانژادی بازدید : 9 پنجشنبه 14 فروردین 1393 نظرات (0)

خدا را یاد کن ...

و هنگامی که بندگان من ، از تو درباره ی من سوال کنند ؛

بگو:

من نزدیـکـم ؛

دعای دعا کننده را ، به هنگامی که مرا میخواند ، پاسخ می گویم .

پس باید دعوت مرا بپذیرند ، و به من ایمان بیاورند ، تا راه یابند ...

 22

 

آیه 186 سوره ی بقره "

 

 

 

حبیب رضانژادی بازدید : 8 پنجشنبه 14 فروردین 1393 نظرات (0)

خداي تو و يوسف يکيست ...


يوسف مي دانست که تمام درها بسته اند
 ؛

اما بخاطر خدا و تنها به اميد او ،

به سوي درهاي بسته دويد و تمام درهاي بسته برايش باز شد ...

اگر تمام درهاي دنيا هم به رويت بسته شدند ؛

تو هم بخاطر خدا و با اعتماد به او ، به سوي درهاي بسته بدو ،..

چون :

 

خــداي تــو و يوســف يکـيــسـت ...

تن

حبیب رضانژادی بازدید : 10 پنجشنبه 14 فروردین 1393 نظرات (0)

در دلت با خدا سخن بگو . . .

چشمهايت را ببند ، 
در دلت با خدا سخن بگو ،
به همان زبان ساده ي خودت سخن بگو ؛

هرچه ميخواهي بگو ، او ميشنود . . . 

شايد بخواهي تورا ببخشد ،
يا آرزويي داري ،
شايد دعايي براي يک عزيز و يا شکرش ،

بــگو ميشنود . . .

اين لحظه ي زيبا را براي خودت تکرار کن ؛
پــرواز دلـت را حـس خواهـي کـرد . . .

 45

ساده می گویم : خـدایــا دوسـتـت دارم ...

به تو من خیره می گردم ؛

به این جنگل ...

به این برکه ...

به خط نور ...

 به این دریا ...

به رقص آب ...

به این افسون بی همتا ...

چه باید گفت؟

کمک کن واژه ها را بر زبان آرم ؛

بگویم لحظه ای از تو ...

از این زیبائی روشن ،

از این مهتاب ...

بریزم با نسیم و گم شوم در شب ؛

بخندم با تو لختی در کنار آب ...

زبانم گنگ و ذهنم کور ،

تنم خسته ، دلم رنجور ...

تمام واژه ها قامت خمیده ،

ناتوان ...

بی نور ....

پر از پیچیده گیست این ذهن ناهموار ؛

سکوت واژه ها درهم تنیده ،

مثل یک آوار ...

من از پیچیده گی ها سخت بیزارم ؛

تو با من ساده می گویی و من هم ساده می گویم :

" 
خـدایــا دوسـتـت دارم "

 

 

 

حبیب رضانژادی بازدید : 5 پنجشنبه 14 فروردین 1393 نظرات (0)

خداي خوبي داريم . . .

آنقدر خوب که با هر مقدار بار سنگين گناه ،

اگر پشيمان شويم و توبه کنيم باز هم مهربانانه ما را مي بخشد . . .

و آنقدر بخشنده است که باز فرصت جبران را در اختيارمان مي گذارد . . .

آري خداي خوبي داريم ...

خدايي که مشتاقانه ما را مي نگرد ،

با چنين خداي بخشنده و مهرباني ؛ 

نااميدي از درگاهش معنايي ندارد . . .

 

بلا

حبیب رضانژادی بازدید : 7 پنجشنبه 14 فروردین 1393 نظرات (0)

خدايـــــا ...

مدعيان رفاقت ، هر کدام تا نقطه اي همراهند ...
عده اي تا مرز منفعت ...
عده اي تا مرز مال ...
عده اي تا مرز جان ...
عده اي تا مرز آبرو ...
و همگان تا مرز اين جهان ...

تنها تويي که همواره مي ماني ... !

رهـــــايم نـکن

       4        

 

حبیب رضانژادی بازدید : 10 چهارشنبه 13 فروردین 1393 نظرات (2)

وقتی همه چيز را به تو مي سپارم . . .

 

 

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا . . .

وقتی همه چيز را به تو مي سپارم ،

نورِ بي كرانِ تو در من جريان مي یابد ؛

و دعايم به بهترين شيوه ی ممكن متجلی می شود . . .

پس هم اكنون خود را در آغوش تو رها مي كنم ،

تا تمام آشفتگی ها و سردرگمي هايم ،

در حضور امن و گرمِ تو ،

به آرامی ذوب شوند و از ميان بروند . . .


رهـــــايم نـکن
. . .

 

545

حبیب رضانژادی بازدید : 10 چهارشنبه 13 فروردین 1393 نظرات (0)

خدا همینجاست...کنارِ تو

عشق خدا در اطراف ما در حال گردش است ...

مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...

کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،
آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ...

کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است ،
و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند ...

کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی هستند 
که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند ...

کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند ،
حتی اگر صبوری سنگین شان کند ...

کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست ؛
باید زندگی کرد ،

و زندگی چیزی جز مهربانی و عشق ورزیدن به آفریده های خداوند نیست ...

 

خدایا ؛ چشمِ امید به تو بسته ام ...

 

            خدایا ؛ چشمِ امید به تو بسته ام ...

 

 

رذ

 

 

 

الهی ...


سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،
و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛

آن سه خصلت عبارتند از :
فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،
و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،
و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام ...

و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :
تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،
و چشمِ امید به تو بسته است ...

همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،
و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است ...

 

اتن

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 29
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 48
  • بازدید کلی : 894
  • کدهای اختصاصی